ترجمه مقاله

غریونده

لغت‌نامه دهخدا

غریونده . [ غ ِ ری وَ دَ / دِ ] (نف ) نعت فاعلی از غریویدن . آنکه غریو کند. بانگ و فریاد برآورنده . شور و غوغا کننده . رجوع به غریو شود :
ز بس کینه بهزاد آمد به زیر
غریونده مانند غرنده شیر.

فردوسی .


ز پهلوی ره شیری آمد پدید
غریونده چون رعد در کوهسار.

فرخی .


ترجمه مقاله