ترجمه مقاله

غری

لغت‌نامه دهخدا

غری . [ غ َ ری ی ] (ع ص ، اِ) نیکو و خوب صورت از مردم و جز آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ازقطر المحیط). || بنای نیکو. از آن است غَریّان دو بنا در کوفه یا دو صخره یا دو خرپشته . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || الغری الذی یطلی به ؛ غری آن است که بدان بیالایند. (از معجم البلدان ذیل غریّان ). || رنگ سرخ . صبغ احمر کانه یغری . قال الشاعر: کانما جبینه غری . (از تاج العروس ).
ترجمه مقاله