ترجمه مقاله

غساک

لغت‌نامه دهخدا

غساک . [ غ َ ] (اِ) عشقه را گویند و آن گیاهی است که بر درختها پیچیده و خشک سازد. (برهان قاطع). عشقه که بر درخت پیچد. (فرهنگ رشیدی ). عشقه معرب غساک است ، واﷲ اعلم . (از آنندراج ) (انجمن آرا). پیچک . پیچه . داردوست کتوس (در بعضی از نقاط شمالی ایران ). مهربانک . عشق پیچان . قسمی لبلاب . ارغچ . ارغک . ارغژ. ازغچ . نویچ . نوبیچ . نوح . تربد. حبل المساکین . بقله ٔ بارده . شجره ٔ بارده . پنجه . بویچه . قسوس . (قشوش ). پرسیان . لوک . فژغند. کشت بر کشت . سابود. واجد. سن . سرند. || گند. فرغند. (از فرهنگ اسدی نخجوانی ) :
از دهان تو همی آید غساک
پیر گشتی ریخت مویت از هباک .

طیان (از فرهنگ اسدی ).


این کلمه باغساق که در قرآن آمده چنین مینماید که یک چیز است وغشاک مصحف آن یا صورتی از آن است . رجوع به غوشاک و غساق شود. || نوعی ساس که در فرش و جز آن پنهان شود و اگر آن را بکشند بوی بد میدهد. (از فرهنگ شعوری ج 2 ورق 181 الف ).
ترجمه مقاله