ترجمه مقاله

غضف

لغت‌نامه دهخدا

غضف . [ غ َ ] (ع مص ) غَضف چوب ؛ شکستن آن را. (منتهی الارب ): غضف العود غضفاً؛ کسره او لم ینعم کسره . || غضف وسادة؛ درپیچیدن آن . غضف الوسادة؛ ثناها. (قطر المحیط). || غضف سگ گوش را؛ فروهشتن و سست انداختن آن را. (از منتهی الارب ) (آنندراج ): غضف الکلب اذنه ؛ ارخاها و کسرها. (قطر المحیط) (اقرب الموارد). سست کردن سگ گوش و نیک با شکستن گوش . (تاج المصادر بیهقی ). || غضف اتان ؛ به رفتار آمدن او. (منتهی الارب ): غضفت الاتان ؛ اخذت الجری اخذاً. (قطر المحیط). غضف اسب و جز آن ؛به رفتار آمدن بی حساب . (از اقرب الموارد). || تیز دادن ماده خر. (منتهی الارب ). قال الاصمعی : غضف بها (الاتان ) و خضف بها؛ اذا ضرط. (تاج العروس ).
ترجمه مقاله