ترجمه مقاله

غفق

لغت‌نامه دهخدا

غفق . [ غ َ ] (ع مص ) برآمدن باد از کسی . (از منتهی الارب ). باد از کسی جستن .(آنندراج ): غفق الحمار غفقاً؛ خرجت منه ریح . (اقرب الموارد). || غفق به سوط؛ بسیار به تازیانه زدن کسی را. (از منتهی الارب ) (آنندراج ). به تازیانه زدن . (تاج المصادر بیهقی ). || غفق ابل ؛ هرساعت بر آب آمدن شتران . || غفق حمار؛ باربار بر ماده آمدن خر. (از منتهی الارب ) (آنندراج ). مکرر آمدن خر بر ماده . (از اقرب الموارد). || غفق قوم ؛ به یک خواب خفتن ایشان . (از منتهی الارب )(آنندراج ). غفق القوم غفقة؛ ناموا نومةً. (از منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || غفق بر چیزی یاکسی ؛ انبوهی نمودن بر آن . (از منتهی الارب ) (آنندراج ): غفق علیه ؛ هجم . (اقرب الموارد). || غفق کسی ؛ ناگاه از غیبت بازگشتن . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || (اِ) باران که نه سخت باشد. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || غفق السافور؛ آواز شیپور. (دزی ج 2 ص 218).
ترجمه مقاله