ترجمه مقاله

غلالة

لغت‌نامه دهخدا

غلالة. [ غ ِ ل َ ] (ع اِ) بالشچه ای که زنان بر سرین بندند تا کلان نماید. (منتهی الارب ) (آنندراج ). عظامة. (اقرب الموارد) (تاج العروس ). || میخ که هردو سر حلقه را فراهم آورد. (منتهی الارب ). ج ، غَلائِل . (تاج العروس ). || شاماکچه که زیر جامه و زره پوشند. (منتهی الارب ). جامه ٔ کوچک که در زیر جامه یا زره پوشند. (غیاث اللغات ). پیراهن خرد. (دهار). جامه ای که متصل به بدن باشد. (برهان قاطع). جامه ای که در زیر زره پوشند. شعار که زیر جامه و جوشن پوشند. شاماکچه و آن را سینه بند گویند :
فتنه کند خلق را چو روی بپوشد
همچو عروسان به زیر سبز غلاله .

ناصرخسرو (دیوان ص 389).


شفق غلاله ٔ خورشید ارغوانی دوخت
چو زهره بست ایاسی عنبرین بر چشم .

رفیعالدین لنبانی .


از نقاب قیرگون بر صبح کرده سایبان
وآن غلاله ٔعنبرین بر ماه طغرا ساخته .

؟ (از صحاح الفرس ).


|| روغنی که بر بن و بیخ موی سر رسیده باشد. (از فرهنگ جهانگیری ) (برهان قاطع) . || آبی که در پای درختان جاری و روان باشد. (از فرهنگ جهانگیری ) (برهان قاطع) . || بینایی که از راه صواب منحرف شود؛ یعنی طریق حق را بگذارد و راه باطل را پیش گیرد.(از فرهنگ جهانگیری ) (برهان قاطع) .
ترجمه مقاله