ترجمه مقاله

غلتان

لغت‌نامه دهخدا

غلتان . [ غ َ ] (نف ، ق ) نعت فاعلی از غلتیدن . غلتنده . آنچه میغلتد. غلطان :
درآمد ز زین گشت غلتان به خاک
همی گفت کای راست دادار پاک .

اسدی (گرشاسب نامه ).


بماندش یکی نیمه بر زین نگون
دگر نیمه غلتان ابر خاک و خون .

اسدی (گرشاسب نامه ).


من شسته به نظاره و انگشت همی گز
وآب مژه بگشاده و غلتان شده چون گوز.

سوزنی .


|| هرچیز گرد و مدور. || مروارید. (ناظم الاطباء). رجوع به غلطان شود.
ترجمه مقاله