ترجمه مقاله

غلث

لغت‌نامه دهخدا

غلث . [ غ َ ل َ ] (ع مص ) غلث زند؛ آتش ندادن آتش زنه . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || لازم گرفتن گرگ گوسپند کسی را. (منتهی الارب ) (آنندراج ). چسبیدن گرگ گوسفند را و دریدن آن را. (از اقرب الموارد). || چسبیدن به کسی و ملازم او گردیدن . || سختی پیکار. (منتهی الارب ) (آنندراج ). جنگ کردن بسختی و ترک نکردن آن . || برگرداندن و انداختن مرغ از چینه دان خود آنچه را که فروبرده است . || (اِ) آنچه به طعام مخلوط شود از سنگ ریزه و کاه و جز آن . || غلث الحلم ؛ چیزی که در خواب بینند و رؤیای صادق نباشد. (از اقرب الموارد).
ترجمه مقاله