ترجمه مقاله

غلج

لغت‌نامه دهخدا

غلج . [ غ َ ] (ع مص ) غلج فرس ؛ هموار و یکسان رفتن اسب . (منتهی الارب ):غلج الفرس غلجاً؛ جری جریاً بلااختلاط فهو مغلج بالکسر. (از اقرب الموارد). در تداول مردم گناباد و خراسان یرغه رفتن را گویند. || غلج حمار؛ تاختن و آب خوردن خر، و چشیدن او با نوک زبان : غلج الحمارغلجاً؛ عدا و شرب و تلمظ بلسانه . (اقرب الموارد).
ترجمه مقاله