ترجمه مقاله

غلق

لغت‌نامه دهخدا

غلق . [ غ َ ل َ ] (ع مص ) غلق رهن در دست مرتهن ؛ حق مرتهن گردیدن . و این وقتی باشد که راهن شروط فک رهن رابر وقت آن نتواند، و فی الحدیث : لایغلق الرهن ؛ ای لایهلک . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || غلق نخلة؛ منقطع گردیدن بار درخت خرما از کرم افتادن در بیخ شاخ . (منتهی الارب ). کرم افتادن در بیخ شاخه ٔ خرما و بریده شدن میوه ٔ آن . (از اقرب الموارد). || به ناشدن پشت ستور. (تاج المصادر بیهقی ): غلق ظهر بعیر؛ به نشدن پشت شتر و مجروح ماندن . (منتهی الارب ). زخم شدن پشت شتر بدانسان که بهبود نیابد. دبر دبراً لایبراء. (اقرب الموارد). || خشم گرفتن . (تاج المصادر بیهقی ). غضب . (اقرب الموارد). تندی و تیزی کردن کسی . تندی و پرخاش روی دادن بر کسی . غلق فلان نشب فی حدته . (ازمنتهی الارب ). یقال : احتد فلان فنشب فی حدته و غلق ، اذا اشتدت به فلم تنشرح عنه . (اقرب الموارد). || بسته شدن گره چنانکه باز نتواند شد. (تاج المصادر بیهقی ). || هلاک گردیدن . (منتهی الارب ). || ضجرة. (اقرب الموارد). قلق . اضطراب . انزعاج . || غلق فؤاده فی ید فلان ، اذا ملکه . (اقرب الموارد). دلبسته شدن . دل به کسی سپردن . || (اِ) کلیدانه . (منتهی الارب ). چوبی که بدان در را ببندند و به فارسی کلیدان گویند. (از غیاث اللغات ). فلج . (فرهنگ اسدی ) (برهان قاطع). کلون . هرآنچه بدان در را بندند و با کلید بازشود. (از اقرب الموارد). بند در. ج ، اَغلاق . (مهذب الاسماء) :
چون کلید سخنم در غلق کام شکست
بر در بسته ٔ امید چه پایید همه !

خاقانی .


من بودم و یک کلید گفتار
هم در غلق دهان شکستم .

خاقانی .


|| الباب العظیم ؛ در بزرگ . (اقرب الموارد) (دزی ج 2 ص 224). ج ، اَغلاق . جج ، اَغالیق . (اقرب الموارد). || یمین الغلق ؛ سوگند غضب ؛ سوگندی که از خشم یاد کنند. (از اقرب الموارد).
ترجمه مقاله