ترجمه مقاله

غلمچ

لغت‌نامه دهخدا

غلمچ . [ غ ِ م ِ ] (اِ) جنبانیدن انگشتان باشد در زیر بغل و پهلوی آدمی تا به خنده افتد. غلغچ . (از برهان قاطع). غلملج . غلملیچ . غلغلیچ . غلغلیچه . (برهان قاطع). غلغلک . غلغلی :
مکن غلمچ مرااز بهر خنده
که چشم از بهر تو در گریه دارم .

قریع الدهر (از جهانگیری ) (آنندراج ).


ترجمه مقاله