غلیج
لغتنامه دهخدا
غلیج . [ غ َ ] (اِ) انگز. (از فرهنگ اسدی ) (فرهنگ اوبهی ). بیلی که با آن زمین را هموار کنند. رجوع به انگز شود :
چون غلیجی که بند برکند (کذا؟)
کیست چون تو فژاگن و فژغند.
|| بت که تراشند. (فرهنگ اسدی ) (فرهنگ اوبهی ).
چون غلیجی که بند برکند (کذا؟)
کیست چون تو فژاگن و فژغند.
؟ (فرهنگ اسدی ).
|| بت که تراشند. (فرهنگ اسدی ) (فرهنگ اوبهی ).