ترجمه مقاله

غمل

لغت‌نامه دهخدا

غمل . [ غ َ ] (ع مص ) نبات بر یکدیگر افتادن . (تاج المصادر بیهقی ).درهم و بر همدیگر روییدن گیاه . (منتهی الارب ) (آنندراج ). نشستن و افتادن گیاه روی یکدیگر. غمل النبات غملا؛ رکب بعضه بعضاً. (اقرب الموارد). || ادیم بپوشیدن تا سست شود که موی از وی باز توان کردن . (تاج المصادر بیهقی ). پوست خورش داده پیچیدن و بجای نهادن تا نرم یا فاسد گردد، یا در تک پارگین یا زیر ریگ نهادن تا نرم گردد و بوی گند و پشم بریزد. (منتهی الارب ) (آنندراج ). تباه و فاسد کردن ادیم ، و بقولی نهادن آن در زیر پوششی تا پشم آن بریزد. (از اقرب الموارد). || میوه در زیر چیزی کردن تا بپزد. (تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زوزنی ). میوه ٔ نیم رس یا نارسیده را خوابانیدن تا تمام رسد. (منتهی الارب )(آنندراج ). پوشیدن بسر (غوره ٔ خرما) را تا برسد. غمل البسر غملاً؛ غمه لیدرک . (اقرب الموارد). || فروپوشیدن کسی را تا خوی آرد. (منتهی الارب ) (آنندراج ). پوشانیدن کسی را تا عرق کند. (از اقرب الموارد). جامه بر مردم و بر ستور افکندن تا خوه گیرند. (تاج المصادر بیهقی ). || نیکو و اصلاح کردن چیزی را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || بهم نهادن انگور را. (منتهی الارب ) (آنندراج ). روی هم نهادن انگور را. (از اقرب الموارد).
ترجمه مقاله