ترجمه مقاله

غمی

لغت‌نامه دهخدا

غمی . [ غ َم ْ ما ] (ع اِ) تیرگی . (منتهی الارب ). غبارآلود بودن . غبرة. (اقرب الموارد). || تاریکی . (منتهی الارب ). ظلمت . (اقرب الموارد). || سختی که قوم را در جنگ اندوهناک گرداند. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || کار دشوار بی راه روی . غَمّی ̍. (منتهی الارب ). کار سختی که بدان راه نیابند. (از اقرب الموارد). || (ص ) لیلة غمی ؛ شبی که ماه نتوان دید از میغ یا از گرد. (مهذب الاسماء). شب غبارناک که هلال دیده نشود. یقال : صمنا للغمی ؛ یعنی روزه داشتیم جهت ابهام آسمان . (منتهی الارب ). روزه داشتیم بی رؤیت هلال . (از اقرب الموارد). || شب نیک گرم و شب اندوه . (منتهی الارب ). رجوع به غَمّاء شود.
ترجمه مقاله