ترجمه مقاله

غنث

لغت‌نامه دهخدا

غنث . [ غ َ ن َ ] (ع مص ) دم زده نوشیدن آب را. (منتهی الارب ) (آنندراج ). نوشیدن و پس از آن تنفس کردن . (از اقرب الموارد) (تاج العروس ). || شوریدن دل کسی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). بد شدن نفس و کشیده شدن آن بسوی چیزی . غنثت نفسه ، خبثت و لقست . (اقرب الموارد).
ترجمه مقاله