ترجمه مقاله

غنجاره

لغت‌نامه دهخدا

غنجاره . [ غ َ رَ / رِ ] (اِ) بمعنی غنجار است که غازه ٔ زنان باشد. (برهان قاطع). سرخاب . رجوع به غنجار، غنجر و غنجره شود :
روزی بسان پیرزن زنگی
آردت روی پیش چو هرکاره
روزی چو تازه دخترکی باشد
رخساره گونه داده به غنجاره .

ناصرخسرو (از فرهنگ رشیدی ) (انجمن آرا) (آنندراج ) (برهان قاطع).


|| ناز وعشوه ٔ جوانان . (برهان قاطع). ناز و غمزه و کرشمه . (ناظم الاطباء).
ترجمه مقاله