ترجمه مقاله

غنچه شدن

لغت‌نامه دهخدا

غنچه شدن . [ غ ُ چ َ/ چ ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) کنایه ازجمع شدن و گرد شدن . (انجمن آرا) (از برهان قاطع). کنایه از خویش را فراهم آوردن . (آنندراج ) :
عندلیبی که در خیال گل است
هر کجا غنچه میشود چمن است .

صائب (از بهار عجم ) (آنندراج ).


|| متأمل شدن . تفکر و تأمل . رجوع به غنچه گشتن شود.
ترجمه مقاله