ترجمه مقاله

غنی

لغت‌نامه دهخدا

غنی . [ غ َ ] (ع ص ) توانگر. ج ، اَغْنیاء . (مهذب الاسماء). توانگر و مالدار. (منتهی الارب ). خلاف فقیر. (کشاف اصطلاحات الفنون ). دارا. دارنده : واﷲ غنی حلیم . (قرآن 263/2).
از فلک نحسها بسی بیند
آنکه باشد غنی ، شود مفلاک .

ابوشکور بلخی (از فرهنگ اسدی ).


به پیش ینال و تکین چون رهی
دوانند یکسر غنی و فقیر.

ناصرخسرو.


گر غنی زر به دامن افشاند
تا نظر در ثواب او نکنی
کز بزرگان شنیده ام بسیار
صبر درویش به که بذل غنی .

سعدی (گلستان ).


درویش و غنی بنده ٔ این خاک درند
وآنان که غنی ترند محتاج ترند.

سعدی (گلستان ).


چه عذر آرم از ننگ تردامنی
مگر عجز پیش آورم کای غنی .

سعدی (گلستان ).


|| بی نیاز. (مهذب الاسماء) (ترجمان علامه ٔ جرجانی تهذیب عادل ). || صاحب جمال . (لطائف اللغات ). || (اِخ ) غنی یا غنی بالذات ، نامی از نامهای صفات خدای تعالی :
مدبر و غنی و صانع و مقدر و حی
همه به لفظ برآویخته ست از او بیزار.

ناصرخسرو.


ندانست در بارگاه غنی
که بیچارگی به ز کبر و منی .

سعدی (بوستان ).


|| (ص ) (اصطلاح شرع ) غنی خلاف فقیر است و فقیر کسی است که او را نصاب لازم شود. در «اختیار» آمده : «غنی سه گونه باشد: بی نیاز و سلیم المزاج که او را توانایی فراهم آوردن قوت روزانه ٔ خود باشد، مالک به نصاب موجب فطریه و قربانی ، بدون زکوة، و مالک به نصاب موجب فطریه و قربانی و زکوة، و صرف زکوة به بی نیاز سلیم المزاج بدون اختلاف بین فقها جایز است ». (از کشاف اصطلاحات الفنون ). || (اصطلاح فلسفه ) غنی آن است که ذات و کمال او به دیگری متوقف نباشد. برخلاف فقیر که ذات و کمال او به دیگری متوقف است . (از حکمة الاشراق ضمن مجموعه ٔ دوم مصنفات شیخ اشراق چ 1331 هَ . ش . ص 107). || (اصطلاح تصوف ) عبارت از مالک تمام ، پس غنی بالذات متحقق نیست مگر حق را، و غنی از عباد کسی است که مستغنی است بحق از هرچه ماسوای اوست . (از کشاف اصطلاحات الفنون ).
ترجمه مقاله