ترجمه مقاله

غورگی

لغت‌نامه دهخدا

غورگی . [ رَ / رِ ] (حامص ) کالی و نارسیدگی میوه ها. (ناظم الاطباء). غوره بودن . نارس بودن انگور و خرما. رجوع به غوره شود.
- درغورگی مویز شدن ؛ کنایه از نرسیدن به مراد و ضایع شدن . ناامید شدن و از زندگی برخوردار نشدن . (ناظم الاطباء) :
آنها که اسیر عقل و تمییز شدند
در حسرت هست و نیست ناچیز شدند
رو بیخبری ز آب انگور گزین
کین باخبران به غوره میمیز شدند .

خیام .


در جوانی پیر گشتم از جفای روزگار
همچو انگوری که اندر غورگی گردد سکج .

شهاب الدین .


رجوع به «غوره ٔ ما مویز شد» ذیل غوره شود.
- در غورگی مویز کردن ؛ پایمال کردن .ویران کردن . محروم ساختن . (از ناظم الاطباء).
ترجمه مقاله