ترجمه مقاله

غژغاو

لغت‌نامه دهخدا

غژغاو. [ غ َ ] (اِ مرکب ) به معنی غژغا است که گاو قطاس باشد، و بعضی دم آن گاو را قطاس میگویند جهت آنکه اصل این لغت کژگاو است ؛ یعنی ابریشم گاو، چه کژ به معنی ابریشم هم آمده است و چون در لغت و زبان فارسی تبدیل گاف به غین و برعکس جایز است همچو لگام و لغام و گلوله و غلوله و امثال اینها، در این لغت نیز کاف کژ به غین تبدیل یافته است و کژگاو، غژغاو شده است . (برهان قاطع). غژغاو ترکیبی است از غژ (کژ به معنی ابریشم ) + غاو (گاو). (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). اسب یا گاو دریایی که از دنب آن منگوله های کوچکی میسازند و در گردن اسب مانند قلاده جهت زینت و چشم زخم می اندازند. (ناظم الاطباء). گاوی که از دم او پرچم سازند و دم او را نیز گویند که آن را قطاس خوانند. (از فرهنگ رشیدی ). دم این گاو مانند ابریشم و کژ نرم و مویهای آن مانند قطاس وپرچم آویخته و خوشنما است و آن را قطاس گردن اسب کنند و بر سر نیزه آویزند. (از آنندراج ). دم گاوی را گویند که در کوههای مابین ملک خطا و هندوستان پیدا شود. (از فرهنگ جهانگیری ). نام پرچم است و گاوش . (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی ). در بعضی از نسخ ، گاو بحری که او را دم دراز بسیارموی باشد آمده . (فرهنگ خطی ). گاو خطایی . غژگاو. غژگا. کژگاو. کژگا. کژغاو. غژغا. (برهان قاطع). کج گا. (حاشیه ٔ برهان چ معین ). غشغاو. (فرهنگ اسدی ). رجوع به همین کلمات و رجوع به گاو خطایی شود. آقای پورداود در هرمزدنامه (صص 294 - 303) آرند: در فارسی به این جانور که بومی ایران نیست نام برازنده ای داده اند. غژغاو همان کژگاو است ؛ یعنی ابریشم گاو، چه کژ و معرب آن قز (ج ، قزوز) ابریشم است . در پهلوی کج به همین معنی است . در گیلان کج ابریشم خام است . به هر یک از فرهنگها که نگاه کنید غژغاو همان گاوی است که از موی آن پرچم سازند. در جانورشناسی این گاو تبتی یا گاومیش وحشی به همان نام تبتی خود، یاک خوانده میشود و در همه ٔ زبانهای اروپایی چنین نامیده گردد . این جانور که در زبان علمی به آن بوس پئوفاگوزی گرونینس نام داده اندبومی آسیای مرکزی است و به ویژه تبت و مرز و بومهای مغربی و شمال و سرزمینهای مشرقی پیوسته به آن که بیش از دو هزار متر بلندتر از سطح دریا است ، و سرزمینهای بلند که کم و بیش چهار تا شش هزار متر بلند است ، کاشانه ٔ این جانور کوهی است . در این کوهساران گله ٔ آنها ده تا دوازده و بیست ، از پی خوراک در گردش اند. از سرما بیشتر بردباری میکنند و از گرما زود فرسوده میشوند. گوساله ٔ آنها که پس از نه ماه افکنده شود در میان سالهای 6 و 8 خود غژغاو بزرگ و رسایی است . بیش از 25سال زیست نکند. درازای پیکرش به چار متر و 25 سانتیمتر، و بلندی آن تا به کوهه ٔ پشت به یک متر و 90سانتیمتر رسد. دمش بدون مو به 75 سانتیمتر، و بلندی شاخش به 80 تا 90 سانتیمتر رسد و وزنش در میان 650 تا 720 کیلو گرام است بنابراین جانوری سترگ است . گوشها و چشمانی کوچک و کله ای پهن و گردنی کوتاه و پاهایی کوتاه و ستبر و سم دوشاخه ای پهن دارد. اما موی آن که پرچم از آن است ، آنچه در روی پیشانی آن روییده کوتاه و مجعد است . از این گذشته سراسر تنش را موهای بسیار بلند پوشانیده ، از پشت و شکم و دم تا به روی زمین کشیده میشود. از این موها آنچه در روی پیشانی است گاهی با تارهای سفید درآمیخته است . همچنین گاهی تارهای سفید یا سرخگون در میان موهای پشت دیده میشود. معمولاً موی آن سیاه و گاهی موی دمش سفید خیره کننده است ، و این رنگ روشن است که بیش از بیش گرانبها میشود. به مناسبت همین موی نرم و درخشان و باریک و بلند آن است که در فارسی آن را غژغاو (ابریشم گاو) خوانده اند. مردمان تبت این جانور رام شده را از برای بارکشی و سواری به کار برند. به آسانی صد تا صد و پنجاه کیلو گرام بار را میکشد. در تبت و ترکستان و در سرزمینهای چین که در مرز و بوم تبت است و در سرزمینهای میان تبت و هند و دامنه ٔ شمالی کوه هیمالایا غژغاو خانگی از جانوران بسیار سودمند به شمار آید، در چینی آن را لی نیو خوانند. شیر آن زردرنگ بسیارغلیظ و پرچربی و در مزه چون بادام شیرین است .مردم تبت این شیر را با چای و آرد جو بریان شده درآمیخته خورش تسمبه سازند که غذای ملی آنان است ، قرقیزها این شیر را با آب ، روان تر ساخته ، میگذارند ترش شود و اینچنین یک گونه آشام آلکلی که آیران خوانند درست کنند. گوشت آن خورده شود و پوستش چرم گردد و با برخی از موهایش ریسمان تابند یا پارچه ٔ درشت بافند، موی سفید آن چنانکه گفتیم گرانبهاست . زیرا ممکن است رنگ دیگر بپذیرد. چینی ها که آن را لی دسه خوانند به رنگ سرخ آتشین درآورده به روی کلاههای تابستانی خود میگذاشتند، و بزرگان چون فرمانگزاران و مرزبانان آن را به بهای گزاف خریداری میکردند، و بسا هم خود این مو مانند پول وسیله ٔ مبادله بود. بوفون (1707-1788م .)در تاریخ طبیعی خود غژغاو را گاو تاتاری نامیده است . در هندوستانی دم آن چنور یا چنری خوانده میشود. همچنین در هندی آن را چوری گائو میخوانند. (از هرمزدنامه به اختصار). رجوع به همین کتاب صفحات مذکور شود : و اندر کوه وی [ سوکجو سرحد تبت و چین ] آهوی مشک است و غژغاو. (حدود العالم چ جلال الدین طهرانی ص 39). و از این ناحیت [تغزغز] مشک بسیار خیزد و روباه سیاه و سرخ ... و ختو و غژغاو. (حدود العالم ).
غژغاودم گوزن سرین و غزال چشم
پیل زرافه گردن و گور هیون بدن .

لامعی (از فرهنگ اسدی ).


فاخته طوقی شترلفجی غضنفرگردنی
خرسری غژغاومویی اعوری عیاره ای !

سوزنی .



میطرازد چرخ غژغاو دورنگ از صبح و شام
نیزه ٔ مهرت مگر پرچم ندارد بر قنات .

اثیر اخسیکتی (از فرهنگ رشیدی ).


پلنگ هیئت و غژغاودم گوزن سرین
عقاب طلعت و عنقاشکوه و طوطی پر.
انوری (از جهانگیری ) (آنندراج ) (فرهنگ رشیدی ) .
عارفان همگردن گاو آمده
با سری هریک چو غژغاو آمده .

عطار.


ترجمه مقاله