ترجمه مقاله

غژ

لغت‌نامه دهخدا

غژ. [ غ َ ] (اِمص ) نشسته به راه رفتن را گویند چنانکه اطفال و مردمان زمین گیر و شل به راه روند. (برهان قاطع). نشسته رفتن بود چنانکه اطفال و مردم مسن و لنگ روند. (جهانگیری ). در فرهنگ رشیدی و غیاث اللغات و بعض فرهنگهای دیگر امر بغژیدن ؛ یعنی به زانو و دست و سرین رفتن کودک آمده است . رجوع به غژیدن شود. || (ص ) کسی که نشسته راه رود، مانند کودک . || مردم شل و زمین گیر. (ناظم الاطباء). || (نف ) نعت فاعلی مرخم از غژیدن . غژنده . رونده .
- راست غژ ؛ راست رو. (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ذیل غژیدن ).
- کژغژ ؛ کج رو. (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ذیل غژیدن ).
ترجمه مقاله