ترجمه مقاله

غیث

لغت‌نامه دهخدا

غیث . [ غ َ ] (ع مص ) باران بارانیدن . (مصادر زوزنی ). باران فرستادن . (تاج المصادر بیهقی ). بارانیدن خدای باران را در بلاد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || باران باریدن . (مصادر زوزنی ) (ترجمان القرآن علامه ٔجرجانی تهذیب عادل ). رسیدن باران زمین را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || غیثت الارض (مجهولاً)؛ یعنی باران رسیده شد زمین . (منتهی الارب ) (آنندراج ). باران خورد زمین . بارانیده شد [ به ] زمین . || غِثنا ما شئنا؛ یعنی باران بر ما آمد چندانکه میخواستیم . (از اقرب الموارد). || غاث النَّورُ؛ روشن گردید شکوفه و گل . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || (اِ) باران ،و بقولی باران که تا دوازده کروه بارد. (منتهی الارب ) (آنندراج ). باران ، و گفته اند: بارانی که پهنای مساحت آن یک برید یعنی یک ماه باشد. (از اقرب الموارد).باران که از ابر میبارد. (غیاث اللغات ). || گاهی ابر را نیز غیث گفته اند. ج ، غُیوث ، اَغیاث . (از منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || (ص ) کنایه از نیکوکار و احسان کننده نیز آمده :
ایا غیاث ضعیفان و غیث درویشان
به باغ مدح تو بر شاخ معرفت بارم .

خاقانی .


ورد تو این بس است که ای غیث ، الغیاث
کز فیض او بسنگ فسرده رسد نما.

خاقانی .


|| (اِ) گیاه . (مهذب الاسماء). گیاه که از آب باران روید. (منتهی الارب ) (آنندراج ). یقال : رعینا الغیث ؛ یعنی چرانیدیم گیاه را. (از اقرب الموارد).
ترجمه مقاله