ترجمه مقاله

غیداق

لغت‌نامه دهخدا

غیداق . [ غ َ ] (ع ص ) جوان نازک و ناعم و نیکوپیکر. (منتهی الارب ) (آنندراج ). جوان غیربالغ یا نرم و نازک و نیکواندام . غَیدَق . غَیدَقان . (از اقرب الموارد). || بهترین جوانی و مرد جوانمرد.(منتهی الارب ). کریم و بخشنده و خوشخو، و آنکه بسیارعطیه دهد. (از اقرب الموارد). فراخ کار و در نعمت برآمده . (مهذب الاسماء). || عام غیداق ؛ سال فراخ . سالی که در آن نعمت فراوان باشد. و همچنین است سنة غیداق (بدون تاء تأنیث )، و نیز غیث غیداق ؛ یعنی باران پرآب ، و ماء غیداق ؛ یعنی آب فراوان . (از اقرب الموارد). || سوسمار. (مهذب الاسماء). سوسمار نازک فربه ، یا سوسمار بزرگ سال درشت . (از اقرب الموارد). || بچه ٔ سوسمار. (منتهی الارب ). بقولی بچه ٔ سوسمار است . (از اقرب الموارد). || اسب درازقامت . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
ترجمه مقاله