فارغ گشتن
لغتنامه دهخدا
فارغ گشتن . [ رِ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) فارغ شدن . آسوده شدن :
محوشد پیشش سؤال و هم جواب
گشت فارغ از خطا و از صواب .
و رجوع به فارغ شدن شود.
محوشد پیشش سؤال و هم جواب
گشت فارغ از خطا و از صواب .
مولوی .
و رجوع به فارغ شدن شود.