ترجمه مقاله

فاسخ

لغت‌نامه دهخدا

فاسخ . [ س ِ ] (ع ص ) برگرداننده ٔ بیع و عزم . (غیاث ). آنکه عقدی را بوسیله ٔ حق خیار بهم میزند. رجوع به فسخ شود. || شکننده . (ناظم الاطباء). || تباه و فاسد کننده . || تباه و فاسد شونده . (غیاث ). رجوع به فسخ شود.
ترجمه مقاله