ترجمه مقاله

فاسرا

لغت‌نامه دهخدا

فاسرا. [ ] (سریانی ، اِ) فاشرا. خسرودارو. هزارجشان را گویند و به پارسی خسرودارو گویند. ارجانی گوید فاسرا گرم و خشک است و داغ . سیاه و سپیدی که بر وی پدید آید چون بر وی طلا کنند ببرد و خون حیض و بول را از رحم و مثانه براند. علت صرع را سود دارد. (ترجمه ٔ صیدنه ، نسخه ٔ خطی کتابخانه ٔ مؤلف ورق 62). رجوع به خسرودارو و فاشرا شود.
ترجمه مقاله