ترجمه مقاله

فاعیة

لغت‌نامه دهخدا

فاعیة. [ ی َ ] (ع ص ) مؤنث فاعی . رجوع به فاعی شود. || زن سخن چین . (اقرب الموارد). || (اِ) شکوفه ٔ حنا. (اقرب الموارد). نیلوفر هندی باشد. (آنندراج ) (برهان ). اصمعی و لیث گویند: فاعیه گل خیار را گویند. ارجانی گوید: معتدل است در گرمی و سردی و خشکی در دو درجه و درد دهان را عظیم سودمند است از درد عضوی که شکسته باشد. و درد تهی گاه را سودمند است . (ترجمه ٔ صیدنة).
ترجمه مقاله