ترجمه مقاله

فتخ

لغت‌نامه دهخدا

فتخ . [ف َ ت َ ] (ع مص ) استرخاء مفاصل و نرمی آن . (اقرب الموارد). || دراز و پهنا گشتن کف دست و پا. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || پهن و فروهشته گردانیدن انگشتان . || سست کردن انگشتان پای وقت نشستن . (منتهی الارب ). رجوع به فَتْخ شود. || (اِ) ج ِ فتخة. || پیه مانندی در شتران . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || زنگله ٔ خرد و بی آواز. (منتهی الارب ) (آنندراج ). || هر زنگ که آواز ندهد. (اقرب الموارد).
ترجمه مقاله