ترجمه مقاله

فجار

لغت‌نامه دهخدا

فجار. [ ف ِ ] (ع اِ) راهها. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || (مص ) مصدر فاجَرَ. (اقرب الموارد). از باب مفاعلت است . || ایام الفجار؛ چهار روز است در ماههای حرام . (منتهی الارب ). روزی است عرب را به عکاظ که در آن فساد کنند و هر حرامی را بر خود حلال شمرند. ج ، اَفْجِرة. (اقرب الموارد). گویند ایام (جنگهای ) فجار چهار است : نخست میان کنانة و هوازن ، و هوازن شکست یافت . دوم میان قریش و کنانة. سوم میان کنانة و بنی نضربن معوید، و در آن کشتار بسیاری نبود. و چهارم که بزرگترِآنهاست میان قریش و هوازن بود، و فاصله ٔ میان این جنگ و مبعث رسول (ص ) 26 سال است و رسول علیه السلام در آن حاضر شد و چهارده سال به طول انجامید، و سبب آن این بود که براض بن قیس کنانی ، عروةالرجال را بکشت و جنگ برانگیخته شد، و قریش ازآنرو این جنگ را فجار نامید که در اشهرالحرم واقع شد، پس گفتند: قد فجرنا اذاقاتلنا فیها؛ ای فسقنا. (از مجمع الامثال میدانی ).
ترجمه مقاله