فحص . [ ف َ ] (ع مص ) واپژوهیدن . (تاج المصادر بیهقی ). بازکاویدن از چیزی . (منتهی الارب ): علیک بالفحص عن هذا الحدیث . (اقرب الموارد). فحث . رجوع به فحث شود. || تفتیش کردن . (منتهی الارب ). || پر گردانیدن باران خاک را. || شتافتن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || جنبیدن دندان پیشین کودک . || آشیانه ساختن سنگخوار در خاک . || (اِ) هر جا که جای باش مردم باشد. (منتهی الارب ).
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.