ترجمه مقاله

فدان

لغت‌نامه دهخدا

فدان .[ ف َدْ دا ] (ع اِ) گاو نر. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || دو گاو قلبه ران مقرون همدیگر، ویکی را فدان نگویند. (اقرب الموارد). || ساخت آماج کشاورز. ج ، فدادین . (منتهی الارب ). آلت شخم دو گاو. جمع آن بدون تشدید اَفْدِنة و فُدُن است . (اقرب الموارد). || در مساحت چهارصد و به قولی سیصدوسی قصبه ٔ مربع. (اقرب الموارد). بیست وچهار قیراط. (یادداشت بخط مؤلف ). فدان را منتهی الارب به تخفیف دال ضبط کرده است .
ترجمه مقاله