ترجمه مقاله

فراته

لغت‌نامه دهخدا

فراته . [ ف ُ ت َ / ت ِ ] (اِ) آب انگور است که نشاسته و آرد گندم در آن ریزند و چندان بجوشانند که به قوام آید و سخت شود و آن را به رشته ای که مغز بادام یا مغز جوز کشیده باشد مانند شمع بریزند، و آن را در آذربایجان باسْدُق گویند با دال ابجد.(برهان ) (آنندراج ). نیدد است که به شیرازی میده گویند. (فهرست مخزن الادویه ). حلوایی است که آن را میده گویند، و معرب آن فراتق است . (السامی ). فلاته . فراتق .(زمخشری ). فلاتج . ملبن . (یادداشت بخط مؤلف ). در تداول تهرانی باسلق گویند. رجوع به فراتق و فلاته شود.
ترجمه مقاله