ترجمه مقاله

فراخاستن

لغت‌نامه دهخدا

فراخاستن . [ ف َ ت َ ](مص مرکب ) قیام کردن . (یادداشت بخط مؤلف ). برخاستن : چون فضلویه فراخاست ایشان را شوکتی پدیدآمد. (فارسنامه ٔ ابن بلخی ص 164). رجوع به فرا شود.
ترجمه مقاله