فرازبردن
لغتنامه دهخدا
فرازبردن . [ ف َ ب ُ دَ ] (مص مرکب ) نزدیک بردن . پیش بردن :
به شیر آنکسی را که بودی نیاز
بدان خواسته دست بردی فراز.
به ساغر لب خویش بردم فراز
مرا هر لبی گشت چون شکّری .
رجوع به فراز شود.
به شیر آنکسی را که بودی نیاز
بدان خواسته دست بردی فراز.
فردوسی .
به ساغر لب خویش بردم فراز
مرا هر لبی گشت چون شکّری .
منوچهری .
رجوع به فراز شود.