ترجمه مقاله

فراشباشی

لغت‌نامه دهخدا

فراشباشی . [ ف َرْ را ] (اِمرکب ) از جمله ٔ مقربان ، فراش باشی یا مشعلدارباشی است و تفصیل شغل وی دو بابت است : بابت اول در ذکر تحویلات اوست و تحویل او بدین موجب است : قالی و قالیچه ، تکیه نمد، دوشک ، خیام و آنچه متعلق بدوست ، پیه سوز، شمعدان ، سوزنی ، موم ، شمع، پیه سوز گداخته ، صابون ، طناب ،نوار، نمد لنگه الوان ، گلیم ، نمدبور، میلک ، متقالی ،چیت ، دالبر، لندره ، طشت مس ، کاغذ پنجره ، سریش ، فانوس ، موچکدان ، پرتهایی چوبی ، کجاوه و کجاوه پوش . بابت دوم در ذکر جماعتی که تابع و تابین فراش باشیان میباشند، بدین موجب است : خیمه دوز، لندره دوز، چراغچی ، شماعی ، فراش ، صندوق ساز. (از تذکرةالملوک چ دبیرسیاقی ص 31). بدون تردید در مورد وظایف فراشباشی و صاحب جمع مشعل خانه به قرار شرح تذکرةالملوک ابهام و پیچیدگی وجود داشته و آدمی می پندارد که فراشباشی ریاست مشعل داران را به عهده داشته است . (از سازمان حکومت صفوی ترجمه ٔرجب نیا ص 128). || داروغه ٔ چوبداران را گویند. (آنندراج ). ظاهراً این معنی متأخر است و در زمان صفویه فراشباشی بدین معنی به کار نمیرفته است .
ترجمه مقاله