ترجمه مقاله

فراغ

لغت‌نامه دهخدا

فراغ . [ ف َ ] (ع مص ) پرداختن . (منتهی الارب ) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). پرداخته شدن . (تاج المصادر بیهقی ). فارغ شدن . (مصادر زوزنی ) :
همی بود یک ماه با درد و داغ
نمی جست یک دم ز انده فراغ .

فردوسی .


آنچه به فراغ دل بازگردد بباید نبشت . (تاریخ بیهقی ). در آنچه به فراغ دل او پیوندد مبادرت نموده شد. (کلیله و دمنه ). || آهنگ کردن به سوی چیزی . (منتهی الارب ). قصد کردن . (اقرب الموارد). || تهی شدن . (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ) (مصادر زوزنی ). تهی شدن ظرف . (اقرب الموارد). || ریخته شدن آب . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || (اِمص ) آسایش و پرواس و فراغت . (ناظم الاطباء) :
هرکه او خورده است دود چراغ
بنشیند به کام دل به فراغ .

سنایی .


نیز شاید بود که کسی را برای فراغ اهل و فرزندان ... به جمع مال حاجت افتد. (کلیله و دمنه ). خلایق روی زمین آسوده و مرفه ، پشت به دیوار امن و فراغ داده . (کلیله و دمنه ). نفس فراغ را به سنان بدخویی مجروح نکند. (جهانگشای جوینی ).
برخیز تا تفرج بستان کنیم و باغ
چون دست میدهد نفسی نوبت فراغ .

سعدی .


کسی دارد از علم عالم فراغ
که او چون قلم خورده دود چراغ .

امیرخسرو دهلوی .


قرار برده ز من آن دو نرگس رعنا
فراغ برده ز من آن دو جادوی مکحول .

حافظ.


|| امکان . اتفاق مناسب . فرصت . توفیق :
روزی از آنجا که فراغی رسید
باد سلیمان به چراغی رسید.

نظامی .


|| خلوت : فراغ عبادت از این به میسر شود. (گلستان ).
ترجمه مقاله