ترجمه مقاله

فراغ

لغت‌نامه دهخدا

فراغ . [ ف ِ ] (ع اِ) برآمدن گاه آب از میان دلو از میان دسته . (منتهی الارب ). ناحیتی از دلو که آب از آن فروریزد. (اقرب الموارد). || اسب نیکو و گشاده رفتار. (منتهی الارب ). اسب نیکوی گشاده رفتار و هر چارپای دیگر. (اقرب الموارد). || تنگ بار. (منتهی الارب ). العِدل من الاحمال . (اقرب الموارد). || حوض چرمین بزرگ و فراخ . || خنور. || شتر ماده ٔ بسیارشیر فراخ غلاف پستان . || کمان تیردورانداز. || کمانی که زخم پیکانش فراخ باشد. || کاسه ٔ بزرگ که برداشته نشود. ج ، افرغة. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || پیکانهای پهن . (اقرب الموارد). || اودیة. وادیها. ابن اعرابی این کلمه را بدین معنی آورده و مفرد آن را ذکر نکرده و مشتقی از آن را نیز نگفته است . || (ص ) رجل فراغ ؛ مرد تندرو و فراخ گام . (اقرب الموارد از لسان العرب ).
ترجمه مقاله