فراموش گردیدن
لغتنامه دهخدا
فراموش گردیدن . [ ف َ گ َ دی دَ ] (مص مرکب ) از یاد رفتن . فراموش شدن :
سگی را لقمه ای هرگز فراموش
نگردد، گر زنی صد نوبتش سنگ .
نه هر وقتم به یاد خاطر آید
که خود هرگز نمیگردد فراموش .
تو نیز ای که در توبه ای طفل راه
به صبرت فراموش گردد گناه .
سگی را لقمه ای هرگز فراموش
نگردد، گر زنی صد نوبتش سنگ .
سعدی (گلستان ).
نه هر وقتم به یاد خاطر آید
که خود هرگز نمیگردد فراموش .
سعدی .
تو نیز ای که در توبه ای طفل راه
به صبرت فراموش گردد گناه .
سعدی .