ترجمه مقاله

فرج یافتن

لغت‌نامه دهخدا

فرج یافتن . [ ف َ رَ ت َ ] (مص مرکب )رهایی یافتن از هم و غم و گشایش یافتن :
فرج یافتم بعد از آن بندها
هنوزم به گوش است آن پندها.

سعدی .


اگر عاشقی خواهی آموختن
به مردن فرج یابی از سوختن .

سعدی .


راست گفتی که فرج یابی اگر صبر کنی
صبر نیک است کسی را که توانایی هست .

سعدی .


رجوع به فرج شود.
ترجمه مقاله