ترجمه مقاله

فرج

لغت‌نامه دهخدا

فرج . [ ف ُ رُ / ف ُ ] (ع ص ) کسی که راز را نپوشد. (منتهی الارب ). در اقرب الموارد به کسر اول و به ضم اول و دوم هم ضبط شده است . || کمان دورزه . (منتهی الارب ). القوس البائنة عن الوتر. (اقرب الموارد). || زن با یک جامه . (از منتهی الارب ). زن متفضله که یک جامه بیش نپوشد. (از اقرب الموارد).
ترجمه مقاله