فرخو کردن
لغتنامه دهخدا
فرخو کردن . [ ف َ خ َ / خُو ک َ دَ ] (مص مرکب ) هرس کردن . (یادداشت به خط مؤلف ) :
مر کشت را خود افکن نیرو
رز را به دست خود کن فرخو.
رجوع به فرخو و پرخو شود.
مر کشت را خود افکن نیرو
رز را به دست خود کن فرخو.
لبیبی .
رجوع به فرخو و پرخو شود.