ترجمه مقاله

فرشحة

لغت‌نامه دهخدا

فرشحة. [ ف َ ش َ ح َ ] (ع مص ) برجستن . (منتهی الارب ). برجستن و جستن نزدیک . (از اقرب الموارد). || با فروهشتگی و نرمی نشستن وران ها را بر زمین چسبانیدن . || فراخ کردن میان هر دو پای را. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
ترجمه مقاله