ترجمه مقاله

فرغند

لغت‌نامه دهخدا

فرغند. [ ف َ غ َ ] (اِ) گیاهی است که بر درخت پیچد و به عربی عشقه گویند. (برهان ). گیاهی است که خودروی باشد و چون کدو برجهد و به تازی لبلاب خوانند. (یادداشت به خط مؤلف از یک نسخه ٔ خطی فرهنگ اسدی ).
- فرغندوار ؛ مانند فرغند :
ایا سرو نو در تک و پوی آنم
که فرغندواری بپیچم به تو بر.

رودکی .


|| چیزی پلید و گندیده و بدبوی و متعفن و ناخوش را نیز گفته اند و به این معنی با زای فارسی هم آمده . (برهان ). فژغند به معنی پلید چرکین مصحف فرغند است . (حاشیه ٔ برهان چ معین از هنینگ ). رجوع به فژغند شود.
ترجمه مقاله