ترجمه مقاله

فرفار

لغت‌نامه دهخدا

فرفار. [ ف َ] (ع ص ) آنکه بر یک روش نپاید. || مرد سبک . || بسیارگوی هرزه درای . || آنکه بشکند هر چیزی را. || (اِ) درختی است که از آن کاسه ٔ بزرگ سازند. (منتهی الارب ). درخت عظیمی است مانند چنار که برگ آن مانند بادام و گلش مانند گل سرخ است و از چوب آن کاسه و ظرف میسازند. (فهرست مخزن الادویه ). || مرکبی است مر زنان را. (منتهی الارب ). مرکبی از مراکب زنان . (اقرب الموارد). || شیر که بیفشاند و بشکند قرین خود را. (منتهی الارب ). الاسد الذی یفرفر قرنه . (اقرب الموارد). || (مص ) به درخت فرفار آتش افروختن . || دریدن خیک و جز آن را. || شادمانی نمودن . (منتهی الارب ).
ترجمه مقاله