ترجمه مقاله

فرهنج

لغت‌نامه دهخدا

فرهنج . [ ف َ هََ ] (اِ) فرهنگ . علم و فضل و دانش و عقل و ادب . (برهان ). رجوع به فرهنگ شود. || کتابی را نیز گویند که مشتمل باشد بر لغات فارسی . (برهان ). رجوع به فرهنگ شود. || شاخ درختی را گویند که آن را بخوابانند و خاک بر بالای آن ریزند و از آنجا برکنده بجای دیگر نهال کنند. (برهان ). فرهانج . رجوع به فرهانج شود. || نام دوایی نیز هست که آن را کشوث گویند و تخم آن را بزرالکشوث خوانند. (برهان ). به فارسی اسم کشوث است . (فهرست مخزن الادویه ). رجوع به فرهنگ و افرهنج شود.
ترجمه مقاله