فروختن
لغتنامه دهخدا
فروختن . [ ف ُ ت َ ] (مص ) در اوستا ظاهراً فروخش به معنی صدا کردن وبه معرض فروش گذاشتن ، در پهلوی فرختن . (از حاشیه ٔ برهان چ معین ). چیزی را درقبال پولی به دیگری دادن . مقابل خریدن :
سپهبد که مردم فروشد به زر
نیابد بر این بارگه برگذر.
دو گیتی به رستم نخواهم فروخت
کسی چشم دین را به سوزن ندوخت .
وی اقرار کرد فروختن آن به طوع و رغبت . (تاریخ بیهقی ). خریدن و فروختن همه او میکرد. (تاریخ بیهقی ).
- عشوه فروختن ؛ ناز کردن و دلربائی کردن .
- کبر فروختن ؛ خودنمائی کردن بر دیگران . بزرگی نمودن .
- ناز فروختن ؛ ناز کردن و عشوه فروختن . مقابل ناز خریدن . رجوع به هر یک از این مدخل ها در ردیف خود شود.
سپهبد که مردم فروشد به زر
نیابد بر این بارگه برگذر.
فردوسی .
دو گیتی به رستم نخواهم فروخت
کسی چشم دین را به سوزن ندوخت .
فردوسی .
وی اقرار کرد فروختن آن به طوع و رغبت . (تاریخ بیهقی ). خریدن و فروختن همه او میکرد. (تاریخ بیهقی ).
- عشوه فروختن ؛ ناز کردن و دلربائی کردن .
- کبر فروختن ؛ خودنمائی کردن بر دیگران . بزرگی نمودن .
- ناز فروختن ؛ ناز کردن و عشوه فروختن . مقابل ناز خریدن . رجوع به هر یک از این مدخل ها در ردیف خود شود.