ترجمه مقاله

فروع

لغت‌نامه دهخدا

فروع . [ ف ُ ] (ع مص ) برتر گردیدن از قوم خود به بزرگی یا به جمال . (منتهی الارب )(از اقرب الموارد). || از کوه بالا رفتن . || به وادی فرودآمدن . (از اقرب الموارد). || به لگام زدن اسب را و عنان کشیدن تا بازایستد. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || بر سر کسی زدن به عصا. (از اقرب الموارد). || بازداشتن میان قوم و اصلاح نمودن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || جولان کردن در زمین و دانستن دانش آن و شناختن نشانه های آن . (از اقرب الموارد). || (اِ) ج ِ فرع . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). مقابل اصول : از اصول و فروع معتقد ایشان استکشافی کنم . (کلیله و دمنه ). و آن را اصول و فروع و زوایا نهاده . (کلیله و دمنه ). || به اصطلاح اهل علم به معنی علم فقه باشد. (آنندراج ). زیرا فقه علم استخراج احکام فروع دین است .
- فروع الباب ؛ رگهای متصل به باب الکبد. (یادداشت بخط مؤلف ).
- فروع الجوزاء ؛ گرمای سخت . یقال : له نجم الفروع ایضاً. (منتهی الارب ). سخت ترین گرمای جوزا. (اقرب الموارد). ستاره ای که در جوزاست فرغ است با غین معجمه نه فروع به عین مهمله . رجوع به فرغ و فروغ شود.
ترجمه مقاله