ترجمه مقاله

فروغناک

لغت‌نامه دهخدا

فروغناک . [ ف ُ ] (ص مرکب ) روشن . منور. فروغمند :
چون شمع دلم فروغناک است
گر بازبری سرم چه باک است .

نظامی .


رجوع به فروغ شود.
ترجمه مقاله