ترجمه مقاله

فرکندن

لغت‌نامه دهخدا

فرکندن . [ ف َ ک َ دَ ] (مص ) پوسیدن . متلاشی شدن . (یادداشت به خط مؤلف ) :
از پشت یکی جوشن خرپشته فرونه
کز داشتنش غیبه ٔ جوشنت بفرکند.

عماره ٔ مروزی .


ترجمه مقاله