فریبناک
لغتنامه دهخدا
فریبناک . [ ف ِ / ف َ ] (ص مرکب ) فریبنده . فریب کار. فریب آمیز :
آدمی کو فریبناک بود
هم ز دیوان این مغاک بود.
مکروه طلعتی است جهان فریبناک
هر بامداد کرده بخوبی تجملی .
آدمی کو فریبناک بود
هم ز دیوان این مغاک بود.
نظامی .
مکروه طلعتی است جهان فریبناک
هر بامداد کرده بخوبی تجملی .
سعدی .